آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

بچه های مهد بارقه !

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

اینها بچه های مسجدمونن ... بچه های مهد قران بارقه...

ادم میخواد تک تکشونو بخوره! خیلی ماهن ...

 هرسال شب های  محرم ها مراسم دارن یکی براشون داستان وقایع عاشورا رو  میگه بعد هم بچه ها از چیزایی که فهمیدن نقاشی میکشن ... وای پارسال باورم نمیشد این نقاشی هارو بچه ها کشیده بودن!!! بچه های سه چهارساله یه چیزایی کشیده بودن که ادمو به گریه مینداخت اگر پیدا کردم حتما میندازم تو وبلاگم ... 

دیروز داشتم مثل همیشه غر غر میزدم.......حرفها و فکرایی که هیچ وقت هیچکی نمیفهمه دارم چی میگم!و تنها کسی که از حرفام سر درمیاره فقط خودمم!!!

 منتظر بودم باز مثل همیشه یکم مامان خانوم نصیحتم کنه و ...منبر بره!و بگه فاطی برو بخواب خوب میشی!

 که یهو دیدیم مامان خانوم پرید و مارو بغل کرد و بوسید  . .....من همینجوری موندم!!!.

گفت :فاطمهههههه خیلی خوشحالم که تو کشوری زندگی میکنی که  فکر میکنی!!!!اون ور اب هیشکی فکر نمیکنه انگار!! برای افراد فقط مهمه چی بخورن چی بپوشن ... خور و خشم و خواب و شهوت...به زندگیشون نگاه میکنی... به فیلماشون نگاه میکنی...انگاار! هیچ چیز جدی و هدفی ندارن ...!این مدت خیلی دلم برای تلوزیون ایران تنگ شده بود...! برای مردم خودمون ...برای خدا ...!!!برای امام حسین(ع)!!!برای...

خیلی نمیتونم درک کنم مامان خانوم چی میگه!

اما حالا فکر میکنم باید خیلی خدارو شکر کنیم که تو کشوری بزرگ شدیم که به چیزهای دیگه یی غیر از خوراک و پوشاک و شهوت و... هم فکر میکنیم!! تو کشوری بزرگ شدیم که از همون دو سه سالگی با حسین(ع) اشنا میشیم با زینب (س)اشنا میشیم با فاطمه(س) اشنا میشیم با علی(ع) اشنا میشیم .... تو کشوری بزرگ شدیم که هدف داریم!

 

فقط میتونم بگم :

الحمدلله رب العالمین.....

 شب شام غریبان  ..... 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت:

1. راستی زهره میگفت : شمع روشن نکنین بذارین اینجا مد نشه  اخه کلی خرافات توشه ! بعضی ناراحت شدن بعضی سوال براشون پیش اومد. من از بعد هنری میگفتم نه شب شام غریبان با شمع قشنگه

اخه بعضی هنوزم شمع نذر مسجد میکنن ،عزیز من نذر کردن خودش فلسفه ای داره زمان و مکان رو فراموش نکنیم یه زمانی روشنایی مساجد با همین شمعا بود خب نذر میکردی حاجتم میگرفتی ... حالا به نظر شما این کار خنده دار نیست؟ جاش نذر کنیم پول برق مسجدو بدیم !!

2. بعدا فهمیدیم یه فلسفه ی مخالفت زهره هم شمعایی بود که نمیشد از رو فرش جمع کرد !

زهره خانوم گفت :به نظر شما این شمعارو چطور پاک کنیم؟ مامان خانوم میگه با راه رفتن! شمعا میچسبه ته جورابمون بعد مدتی از رو فرش پاک میشه!! زهره میگه  چطور شمارو با این همه استعداد ندزدیدنتون؟!!!!